به بهانه دو فیلم چه: چه گوارا، شمایل آرمانی عصر ما
پنجاه و چهارسال پيش پزشک کمونيست جوان و پرشوري با کشتي کوچکي از انقلابيوني که در پي سرنگوني رژيم باتيستا در کوبا بودند به همراه فيدل کاسترو و يارانش پا به خاک کوبا گذاشت، پنج سال بعد در هشتم ژانويه 1959 ارتش انقلابي همراه با قيام مردمي هاوانا را آزاد کردند.
با اين حال چه گواراي آرژانتيني نه تنها به اندازه فيدل کاسترو رهبر جنبش کمونيستي 26 جولاي محبوبيت داشت بلکه شيوه و منش او پس از پيروزي که همان زندگي ساده چريکي و مشي انقلابي را دنبال مي کرد وي را به چهره اي محبوب بدل ساخت، چهره اي که با عکسي از کوردوا عکاس انقلاب کوبا و مرگ اسطوره اي ش بدل به شمايل قرن ما شد.
ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا که چريکها وي را چه مي خوانند، در 14 ژوئن 1928 در منطقه روساريو ي آرژانتين متولد شد وي اولين فرزند خانواده اي بود که ريشه در باسک اسپانيا و ايرلند داشت؛ به اين ترتيب شور انقلاب را از هر دو کشور اجدادي ش به ارث برده بود.
پدرش گفته بود: اولين مشخصه پسرم آن بود که در رگ هايش خون انقلابي گري ايرلندي، پيروزي طلبي اسپانيايي و ميهن پرستي آرژانتيني جريان داشت. چيزي در ذات او بود که او را به خطر و انقلاب مي کشاند.
چه جوان در خانواده اي چپ گرا رشد يافت، پدرش هوادار خوان پرون و سوسياليست ها بود و از همان کودکي ارنستو همپاي پدرش در همايش ها و محافل سياسي بود. در نوجواني با وجود بيماري آسم از فعاليت هاي ورزشي دوري نمي کرد و در مسابقات راگبي يکي از ستاره هاي آن به شمار مي رفت وي همچنين در شطرنج نيز در بين دانش آموزان به قهرماني رسيد.
در همان دوران توجه ش بيش از پيش به شعر و ادبيات جلب شد و شيفته شاعران چپ گراي آمريکاي لاتين چون پابلو نرودا و نويسندگاني چون فدريکو گارسيا لورکا شد، چه حتي در ميانه جنگ در جنگل هاي کوبا هم همواره کتاب شعر و يا داستاني به همراه داشت که در هر فرصتي به مطالعه آن مي پرداخت.
ارنستوي نوجوان حتي برخي از اشعار شاعران محبوبش را از بر کرده بود. در کتابخانه خانه آنها بيش از 3000 جلد کتاب موجود بود که اغلب اوقات چه نوجوان را مشغول مي ساخت. در همان ايام تقريبا تمام کتابهاي کارل مارکس، ويليام فالکنر، آندره ژيد، فرانک کافکا، آلبر کامو، ولاديمير ايليچ لنين، ژان پل سارتر، فردريک انگلس و بسياري ديگر از نويسندگان و متفکران بزرگ را خوانده بود.
هر چه که بزرگ تر مي شد علاقه ش به ادبيات آمريکاي لاتين بيشتر مي شد و بسياري از دستنوشته هاي وي از اين دوران سرشار از اين دلبستگي است.
در سال 1948 چه گوارا براي تحصيل در رشته پزشکي وارد دانشگاه بوينس آيرس شد ولي در ميانه تحصيل يک سال مرخصي گرفت تا شيفتگي خود به آمريکاي لاتين را تا به سفري را با رفيق ش آلبرتا گرانادو با موتورسيکلت به کشورهاي آمريکاي لاتين برود. در همين سفر بود که ايده هاي انقلابي و قهرآميز او بيش از گذشته شکل گرفتند ؛ مشاهدات وي از وضعيت مردم محروم او را راديکال تر ساخت و به اين باور رساند که تنها راه رسيدن به برابري انقلاب مسلحانه است. وي در خاطرات خود از اين سفر تحت عنوان خاطرات موتورسيکلت به تشريح وضعيت اين کشورها و برداشت هاي خود از آن پرداخته است اين خاطرات بيش از چهار دهه پس از مرگش در ايالات متحده پرفروش ترين کتاب سال شد و از روي آن فيلمي تحسين شده به همين نام ساخته شد.
پس از اين سفر طولاني وي به دانشگاه برگشت و در سال 1953 فارغ التحصيل شد. پس از آن بار ديگر سفرش به کشورهاي آمريکاي لاتين به عنوان پزشک را از سر گرفت، وي خود گفته است: من گرسنگي، فقر و بيماري را از نزديک لمس کردم و تلاش کردم که به اين مردم کمک کنم.
پس از مدتي چه گوارا در گواتمالا که سرانجام دولتي اصلاح طلب يافته بود ساکن شد و در آنجا با هيلدا گادئا آکوستا يک اقتصاددان زن پرويي آشنا شد که وي را به بسياري از مقامات دولتي معرفي کرد و رابط وي با سازماني به نام اتحاد انقلابيون خلق هاي آمريکا شد.
روابط چه و آلیدا به زودي بدل به روابط عاشقانه شد و آنها با يکديگر زندگي مي کردند.
از همان طريق وي با برخي از تبعيديان کوبايي که با فيدل کاسترو در ارتباط بودند آشنا شد. گروه فيدل کاسترو رهبري حمله به يک پادگان نظامي در سانتياگو در 26 جولاي همان سال را برعهده گرفته بود که به معناي اعلام موجوديت جنبش چريکي کوبا به شمار مي رفت.
در مه 1954 سي آي ا کودتاي نظامي عليه دولت رفرميست آربنز سازمان داد و چه بي درنگ به جنبش مقاومت مسلحانه براي مقابله با کودتاچيان پيوست اما کودتاچيان به پيروزي رسيدند و بسياري از حاميان چپ گراي دولت رفرميست نيز کشته يا دستگير شدند. چه نيز ناچار شد مدتي در کنسولگري آرژانتين بماند تا کودتاگران به وي اجازه خروج از کشور را بدهند.
سرنگوني دولت آربنز سبب شد تا چه بيش از گذشته به نقش مداخله گرايانه و امپرياليستي ايالات متحده در آمريکاي لاتين پي ببرد و باور به استقرار سوسياليسم با قوه قهريه را در وي تقويت کرد زيرا معتقد بود رفرم و اصلاحات در جايي که امپرياليسم با تمام توان و قدرت حضور دارد به جايي ختم نخواهد شد.
در سپتامبر 1954 چه وارد مکزيکو سيتي شد که برخي از تبعيديان کوبايي که وي مي شناخت نيز پس از کودتاي گواتمالا در آنجا پناه گرفته بودند. کمي بعد وي به رائول کاسترو معرفي شد و او نيز شبي چه را به منزل برادرش فيدل کاسترو که رهبر جنبش چريکي 26 جولاي بود دعوت کرد، فيدل و چه يک شب تمام تا صبح به بحث و مذاکره پرداختند و سيگار کشيدند، قبل از سپيده چه تصميم گرفت تا با فيدل و همراهانش سوار بر کشتي به کوبا برود و عضو جنبش 26 جولاي شود.
با وجود اينکه وي تصور مي کرد پزشک جنگي خواهد بود تحت تعليمات چريکي قرار گرفت و به زودي به دليل شايستگي هايش به رهبري يک جوخه منصوب شد.
فيدل و 81 همراهش در جوخه هاي مجزا در اولين فرصت به نيروهاي ارتش باتيستا حمله کردند اما بسياري از آنها در درگيريهاي اوليه کشته و يا پس از اسارت بلافاصله در ملاعام تيرباران شدند.
از گروه فيدل کاسترو تنها حدود 20 نفر باقي مانده بود که به دو گروه تقسيم شده بودند و رهبري يکي را چه برعهده گرفته بود.
هر دو گروه به کوههاي سيرا ماسترا عقب نشيني کردند و پس از پيوستن به يکديگر آنجا را پايگاه آموزشي و عضوگيري خود کردند. چند هفته بعد چريکهاي شهري به آنها پيوستند و عملياتي را نيز در شهرها سازمان دادند، روستائيان و ساکنان منطقه نيز از آنها استقبال کردند، چريکها که در بين مردم به ريشوها مشهور بودند براي مردم مدرسه، شورا و بيمارستان تاسيس کردند و چه به درمان مردم و سوادآموزي مي پرداخت. در همين زمان بود که وي با چريک زني به نام آميلدا آشنا شد که بعد از پيروزي به روابط عاشقانه منتهي شد.
در سال 1957 در حالي که عمليات جنگلي ها و شهري ها عليه ارتش و پليس باتيستا شدت يافته بود، ارتش با تمام توان خود به پايگاه هاي اصلي چريکها در سيرا ماسترا حمله بردند، با وجود تلفات سنگين چريکها، کاسترو دو ارتش مجزا از چريکها سازماندهي کرد که فرماندهي يکي را برعهده چه گوارا گذاشت.
هر دو ارتش چريکي سرانجام از محاصره نيروهاي دولتي درآمدند و به نبرد خود ادامه دادند، در همين زمان عمليات چريکهاي شهري و تظاهرات، اعتصابات و اعتراضات در شهرهاي مختلف کوبا عرصه را بر دولت باتيستا تنگ کرده بود و چريکها فرصت يافتند تا به شهرهاي اصلي کوبا نزديک تر شوند.
چه گوارا در اين دوران خود از بسياري از تله ها و تورهاي نظاميان نجات يافته بود، علاوه بر اين ميان مردم منطقه و چريکها از محبوبيت بسياري برخوردار بود، هر چقدر در برابر رفقا و مردم مهربان و صميمي بود از کوچک ترين خطاهاي چريکها در برخورد با مردم نمي گذشت و خاطيان را به شديدترين وجهه تنبيه مي کرد.
در فوريه 1958 چه گوارا راديو انقلاب را بنيان گذاشت که در سازماندهي انقلابيون نقش موثري ايفاء کرد. در جولاي همان سال چه با خلق يک تاکتيک نظامي با يک گروه کوچک يک گردان نظامي را شکست داد، تاکتيکي که سالها از سوي سي آي ا مورد بررسي و تحليل قرار گرفت. پيروزي در اين نبرد از سوي روحيه ارتشيان را درهم شکست و از سوي ديگر از فرمانده چه اسطوره اي شکست ناپذير ساخت.
در اواخر دسامبر 1958 وي يک گروه کوچک از يارانش را سازمان داد تا به سانتاکلارا دومين شهر بزرگ کوبا حمله کنند وي به آنها خاطرنشان کرد که اين حمله اي انتحاري است و بازگشتي در کار نيست اما اغلب چريکهاي تحت فرمان وي حاضر به شرکت در اين عمليات شدند با وجود آنکه ارتش در برابر اين حمله از نيروي هوايي، تانک و توپخانه استفاده کرد و حتي بدون هدف مناطق شهري را بمباران کرد، پس از چندين روز پادگان و مقر پليس شهر سقوط کرد و تسليم شد.
اين حمله آخرين پايگاه نظامي باتيستا در کوبا را نابود کرد و چريکها از همه سو به سوي هاوانا که در همان زمان درگير نبرد چريکهاي شهري و قيام مردمي بود حمله بردند، چه که فرماندهي ارتش دوم را داشت با نيروهاي باتيستا در حوالي هاوانا درگير شد و در حالي که راديوي هاوانا به قصد تضعيف روحيه مردم خبر کشته شدن وي را پخش کرد، در آخرين ساعات سال 1958 چه ارتش باتيستا را از سر راه برداشت و به هاوانا رسيد.
نبرد شهري در هاوانا هشت روز به طول انجاميد و نيروهاي تحت فرماندهي کاسترو سرانجام توانستند رژيم را سرنگون سازند و دولت انقلابي به پاس خدمات چه در پيروزي وي را زاده کوبا اعلام کرد.
در ژوئن همان سال وي با آميلدا مارچ ازدواج کرد و پس از آن کاسترو وي را براي چند ماه به کشورهاي مختلف آفريقايي و آسيايي فرستاد تا وي فرصت طرح حمايت از ايده انقلاب در آمريکاي لاتين را نيابد. چه هنگامي به کوبا بازگشت که آمريکا دسته هاي ضد انقلابي را عليه دولت کاسترو تحت عنوان نيروهاي ضد کمونيست سازمان داده بود و با همکاري ملاکين به عمليات عليه انقلابيون و ترور اعضاي شوراهاي محلي مي پرداختند.
در سال 1959 گروه هاي نظامي بين المللي که در ميان آنها آلماني و يوناني نيز بود با همکاري دولت جمهوري دومنيکن و سازماندهي آمريکا عمليات گسترده اي را عليه دولت کوبا به راه انداختند که کشور را درگير جنگ داخلي ساخت.
در سال 1960 يک کشتي باري حامل سلاح ظاهرا به دليل خرابکاري دچار انفجار شد و صد نفر از خدمه و کارکنان اسکله در اين واقعه کشته شدند، چه که در آن زمان چند پست دولتي را همزمان برعهده داشت، بلافاصله خود را به اسکله رساند و مشغول مداواي زخمي ها شد و در مراسم تشيع قربانيان شرکت کرد. آلبرتو کوردا از حضور چه در اين مراسم عکس هايي گرفت که يکي از آنها تحت عنوان چه قهرمان به شهرت رسيد و همان عکسي ست که امروز بر ديوار اتاق بسياري از جوانان و بر تي شرت بسياري از مردم در گوشه و کنار جهان نقش بسته است.
در همين دوران وي فرصت يافت تا به تئوريزه کردن مدل انقلاب کوبايي که بعدها به درسنامه اصلي ادبيات چريکي در جهان بدل شد بپردازد و چندين کتاب در اين باره نوشت.
در حالي که نيروهاي ضدانقلابي تحت حمايت رزمناوهاي آمريکايي در سال 1961 در خليج خوکها به کوبا حمله کردند، کاسترو به چه دستور داد تا رهبري عمليات دفاعي در غرب کوبا را برعهده بگيرد زيرا تصور مي شد که ممکن است نيروهاي آمريکايي براي فريب دادن کوبايي ها ضد انقلابي ها را وادار به حمله از خليج خوکها کرده اند و خود دست به حمله اصلي از غرب بزنند.
اما با شکست سخت و فوري ضد انقلابيون در خليج خوکها، خبري از حمله آمريکا به غرب کوبا نشد و کاسترو از شمال و چه از غرب به هاوانا برگشتند اما چه تصادفا مجروح و گلوله اي به گونه ش اصابت کرد.
در جريان کنفرانس اقتصادي کشورهاي قاره آمريکا که چه در آن به عنوان وزير دارايي کوبا حضور داشت، از طريق منشي کاخ سفيد يادداشتي به جان اف کندي رساند با اين مضمون: «براي حمله خليج خوک ها متشکريم، پيش از اين حمله انقلاب ضعيف بود اما اکنون از هر زماني قوي تر است! «
چه گوارا يکي از حاميان اصلي استقرار موشکهاي بالستيک اتمي شوروي در کوبا بود که به بحران تازه اي در روابط کوبا و آمريکا بدل شد.
دو سال بعد در سال 1964 وي در حالي براي شرکت در مجمع عمومي سازمان ملل وارد نيويورک شد که تبليغات دولت آمريکا از وي به عنوان خطري بالقوه براي آمريکا ياد مي کرد وي در سخنراني تاريخي خود به شدت «يانکي» ها را براي استثمار آمريکاي لاتين مورد انتقاد قرار داد. در زمان اقامت کوتاهش در نيويورک با بسياري از سياستمداران از جمله مالکوم ايکس ملاقات و با بسياري از روزنامه نگاران مصاحبه کرد.
پس از آن به مدت سه ماه به کشورهاي بلوک چپ در آسيا و آفريقا از جمله مصر تحت رهبري ناصر سفر کرد و در برخي از سخنراني هاي خود از سياست هاي اقتصادي شوروي براي کشورهاي بلوک شرق انتقاد کرد. بر اساس اين دکترين در دهه شصت بسياري از کشورهاي بلوک شرق ناچار بودند تنها به توليد محصولات خاص بپردازند که اقتصاد بلوک شرق به آنها نياز داشت.
پس از بازگشت به کوبا به سمت وزير صنايع محسوب شد اما در ميان شگفتي روس ها، سياست دوري از شوروي و ميدان دادن به چيني ها را در پيش گرفت و حامي اصلي نزديکي به چين شد که به يکي از دلايل اصلي اختلاف نظر بين وي و کاسترو بدل شد.
وي پيش تر در سخنراني در الجزيره از سيطره آمريکا بر غرب و سيطره شوروي بر شرق سخن به ميان آورده و خواستار قيام جنوب عليه هر دو شده بود، تئوري که تاثير بسياري بر متفکران چپ نوين کشورهاي جنوب گذارد.
در حمايت از کمونيست ها در ويتنام وي در نوشتاري خواستار قيام مسلحانه مردم کشورهاي جنوب و بدل کردن اين کشورها به ويتنام هاي ديگري شد.
در اکتبر 1965 کاسترو اعلام کرد که چه گوارا از همه سمت هاي دولتي و حزبي خود استعفاء داده، کشور را ترک کرده تا به آرمانهاي انقلابي خود بپردازد اما دولت کوبا به مدت دو سال هيچ اطلاع ديگري از محل چه گوارا نداد.
چه گوارا چند ماه پيش تر کوبا را به مقصد کنگو ترک کرده بود، چه و معدودي از ياران نزديکش به همراه صد کوبايي آفريقايي تبار براي پشتيباني از جنبش چريکي کنگو به اين کشور رفته بودند. سي اي آ به زودي از پايگاه چه گوارا مطلع شد و ارتش کنگو را براي به دام انداختن وي بسيج کرد، در همين حال چه گوارا نيز رهبر چريکهاي کنگو را فاقد صلاحيت رهبري يافت.
دولت آمريکا حتي براي کمک به عمليات نابودي چه گوارا رزمناوهاي خود را به منطقه فرستاد تا درصورت لزوم تفنگداران آمريکايي را در اين عمليات شرکت دهد. در حالي که چه از يک سو به ارتش کنگو و از سوي ديگر با ماموران سي آي ا درگير بود هر چه بيشتر به ضعف ها و خطاهاي رهبري چريک ها در کنگو پي مي برد و آنها را درکتاب خاطرات کنگو نوشت، در اين ميان وي به اسهال خوني نيز مبتلا شد و با شدت يافتن آسم ش به سختي بيمار شد. در اين زمان از کوبايي ها خواست تا به کوبا برگردند و خود در کنگو بميرد، اما کاسترو دو نفر از نزديکانش را مخفيانه براي مجاب کردن چه به بازگشت به کنگو فرستاد و سرانجام چه بيمار، مايوس و ناتوان بازگشت و در مقدمه کتاب خاطرات کنگو نوشت: اين تاريخ يک شکست است اما از بازگشت به هاوانا سرباز زد زيرا کاسترو وصيت نامه وي را منتشر کرده بود وي مدتي در دارالسلام و مدتي در پراگ ماند و طرح دو کتاب در باره فلسفه و اقتصاد را نوشت.
در سال 1967 در حالي که محل اقامت چه گوارا همچنان نامعلوم بود، شايعات حاکي از حضور وي در بين چريکهاي بوليوي بود. رهبري و آموزش هاي چه در ابتدا پيروزيهاي سريع براي چريکهاي بوليوي به ارمغان آورد اما در سپتامبر همان سال ارتش موفق شد به هر دو گروه چريکي ضربات سختي وارد آورد و گفته مي شود که چه گوارا با گروه اندکي از يارانش پس از پراکنده شدن گروه ها و جدا ماندن از آنها، ناچار به عقب نشيني شد.
سي آي ا يک تيم ويژه متخصص از نيروهاي مخصوص ارتش آمريکا براي قتل وي به منطقه اعزام کرده بود که مستقيما در عمليات ارتش شرکت داشته و آن را رهبري مي کردند.
از سوي ديگر چه بر روي حمايت حزب کمونيست بوليوي از جنبش چريکي حساب کرده بود در حالي که اين حزب به شوروي نزديک بود و مايل به پشتيباني از مدل انقلاب کوبا نبود، چه رهبري اين حزب را در کتاب خاطراتش که پس از مرگش به دست آمد: بي وفا و ابله ناميده بود.
در هفتم اکتبر 1967، فليکس رودريگز افسر سي آي ا عمليات محاصره چه گوارا را رهبري کرد که منجر به درگيري با چه و چند همراه باقي مانده ش در دره يورو، شد.
چه گوارا پس از آن که به شدت زخمي شد به اسارت درآمد، طناب پيچ شد و به مدرسه اي در آن نزديکي برده شد و يک روز تمام در حالي که با مرگ دست و پنجه نرم مي کرد تحت بازجويي قرار گرفت اما سکوت کرد.
شاهدان مي گويند با وجود جراحت شديد، چه مستقيم به چشمان بازجويان نگاه مي کرد، سرش را بالا مي گرفت و تنها تقاضاي سيگار مي کرد.
در نهم اکتبر رئيس جمهور بوليوي دستور اعدام چه گوارا را صادر کرد، نظاميان براي کشتن چه در بين خود قرعه کشيدند، قرعه به نام سرجوخه ماريو تران افتاد.
به سرجوخه تران دستور داده شد به گونه اي صحنه پردازي کند که گويي چه گوارا در درگيري کشته شده است، لحظه اي قبل از مرگ، سربازان از چه پرسيدند آيا به جاودانگي خودت مي انديشي و او گفته بود نه به جاودانگي انقلاب فکر مي کنم.
هنگامي که سرجوخه تران به وي نزديک مي شد، چه فرياد زد: من مي دانم آمده اي که من را بکشي، پس نترس تو فقط داري يک مرد را مي کشي.
تران نخست به دست ها و پاهاي چه گوارا شليک کرد و بعد به سينه ش و در حالي که او از درد به خود مي پيچيد 9 بار به او شليک کرد و سرانجام گلويش را هدف گرفت. در ساعت سيزده و ده دقيقه چه گوارا جان سپرده بود.
سپس جسدش که به گفته شاهدان به شمايل مسيح مي ماند به سردخانه بيمارستاني به نام مالتا برده شد و از آن عکسبرداري شد.
جسد وي نيز بلافاصله در نزديکي رودخانه اي دفن شد و رودريگز که بسياري از وسايل به جا مانده از چه گوارا را تصاحب کرده بود شخصا مرگ چه گوارا را به سي آي ا گزارش داد وي چندي بعد ساعت مچي چه گوارا را که سالها آن را به دست مي کرد به خبرنگاران نشان داد.
دست هاي چه گوارا که براي تشخيص هويت از تن جدا شده بودند مدتها بعد توسط آرژانتين به کوبا فرستاده شد، در پانزدهم اکتبر دولت کوبا مرگ چه گوارا را تاييد و سه روز عزاي عمومي اعلام کرد، در روز سوم فيدل کاسترو در برابر جمعيتي بيش از يک ميليون نفر در هاوانا از صفات بارز چه گوارا سخن گفت.
رژي دبره، فيلسوف چپ گراي فرانسوي که مدت کوتاهي همراه با چه گوارا در بوليوي بود مي گويد چه در ميانه بيماريهاي جنگلي و دايره محاصره ارتش که هر روز تنگ تر مي شد به آينده آمريکاي لاتين اميدوار بود و معتقد بود که روزي دمکراسي و برابري در اين قاره جاي ديکتاتورها و فقر را خواهد گرفت.
در سال 1995 يک ژنرال بازنشسته ارتش بوليوي که فرمانده عمليات بود محل تقريبي دفن جنازه چه گوارا را اعلام کرد اما دو سال طول کشيد تا سرانجام گروهي از کارشناسان آرژانتيني و کوبايي توانستند دو گور دسته جمعي را کشف کنند که در يکي بقاياي جسدي بدون دست وجود داشت و پس از آزمايشات مختلف مشخص شد که متعلق به چه گوارا است.
در هفدهم اکتبر بقاياي جسد چه گوارا و شش همراهش طي مراسمي با حضور جمعيتي عظيم در آرامگاهي در سانتاکلارا دفن شد. همان شهري که چهل سال قبل چه گوارا با عملياتي فداکارانه آن را آزاد و راه پيروزي به سوي هاوانا را گشوده بود.
با مرگ چه گوارا اما اسطوره اي از وي در جهان شکل گرفت، جنبش هاي چريکي در اواخر دهه شصت تحت تاثير آموزه هاي چه گوارا از ايران تا عمان و از نپال تا آلمان غربي شکل گرفتند و نزديک به دو دهه خيابانها و جنگل هاي بسياري از کشورهاي جنوب و حتي شمال صحنه نبرد چريکي آرمانخواهان جان برکف و فدائيان از خود گذشته شد، اما امروز آن چه برجاي مانده تنها تصويري است که به تاريخ خيره مانده است، اما نه تاريخ يک شکست، تاريخ يک اميد!
اميد حبيبي نيا omidha@gmail.com – چهارشنبه 28 اسفند 1387 [2009.03.18]
منتشر شده در: روز
ويژه نوروز ١٣٨٨
مطالب مرتبط:
بازتاب: نگاهي به برخی از فيلم های ساخته شده در باره چه گوارا « Omid Habibinia’s Blog
با سلام
ممنون از مقاله ی چه گوارا ، خوب و کامل بود دست شما درد نکنه لذت بردم.
بازتاب: Arash Hamidi » Archives » چه گواراست آزادی
بازتاب: نگاهی به برخی از فیلم های ساخته شده در باره چه گوارا | Omid Habibinia’s Blog
Reblogged this on Omid Habibinia’s Blog.
بازتاب: نگاهی به دو فیلم «چه ساخته سودربرگ | «Omid Habibinia's Blog
بازتاب: فرماندهی ابدی | کامپیوتر