نگاهی به کشاکش وزارت ارشاد و خانه سینمای ایران
امروز به دنبال اطلاعیه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و ابلاغ آن به محمد مهدی عسگر پور،مدیرعامل خانه سینما فعالیت این مجمع صنفی چهل و هشت ساعت پس از ابلاغ یعنی از پنج شنبه پانزدهم دی ماه ۱۳۹۰ غیرقانونی تلقی خواهد شد. این درحالی است که هیئت مدیره خانه سینما با استناد با اساسنامه و قانون ثبت شرکت ها مصر است که انحلال این مجمع صنفی تنها با رای مجمع عمومی یا حکم قضایی امکان پذیر است.
به نظر می رسد با نهایی شدن کشمکش چندین ساله دولت و خانه سینما اکنون، حاکمیت درصدد است تا با تعطیل کردن یک جمع صنفی دیگر کنترل کامل ارکان فرهنگی ـ اجتماعی ـ اقتصادی جامعه را در چنگ خود بگیرد.
پیش تر نیز حاکمیت که از پس نمایش انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ و برنامه از پیش تدوین شده سرکوب لجام گسیخته و علنی نهادهای مدنی برای دربند کردن هر تشکلی که به نهادهای قدرت و جناح غالب وابستگی نداشته باشد دندان تیز کرده بود اتحادیه های کارگری، انجمن های معلمان و همچنین انجمن صنفی روزنامه نگاران و نیز کانون وکلا را به تعطیلی کشانده یا در محاق توقف فعالیت قرار داده بود.
اکنون در آخرین گام ها نوبت به خانه سینما رسیده است، در حالی که بدنه سینمای ایران از ابتدای سرکار آمدن جمهوری اسلامی تاکنون به لحاظ اقتصادی وابسته به مناسبات وسازوکار دولتی بوده است اما به نظر می رسد که سیاست های فرهنگی ـ رسانه ای توتالیتر حاکمیت دیگر ظرفیت تحمل نهادهای صنفی و مجامعی که در کنترل کاملش نباشند را ندارد، این امر البته به نوعی نشان دهنده پارادوکس وضعیت کنونی نیز هست. در حالی که رژیم آخرین بقایای مشروعیت خود را از کف رفته می بیند دیگر پرده پوشی و نیاز به سوپاپ اطمینان یا رنگ و لعاب زدن به پیکره پوسیده خود را ضروری نمی بیند و از سوی دیگر تعارض ها و تضادهای اجتماعی با ماهیت قدرت به اوج خود رسیده و در فقدان میانجی های سیاسی ـ اجتماعی شکاف فرهنگی میان حاکمیت توتالیتر با جامعه به عمیق ترین سطح خود رسیده است.
خانه سینما که قدمتی نزدیک به دو دهه دارد در طول سالیان گذشته اما مجمعی بوده است که سیاست های فرهنگی کلان جمهوری اسلامی را کژدار و مریز از طریق ساختار صنفی خود پیش می برده است با این حال مانند هر صنف فرهنگی دیگری که متکی بر تولیدات فرهنگی ست بنده سربه راه ومطیعی نبوده است. امری که کارکرد صنفی آن را با یک دستور حکومتی به محک گذارد.
خانه سینما از آغاز تا پایان دوران «وعده اصلاحات»
سنگ بنای خانه سینما در سال ۱۳۶۸ با چراغ سبز معاونت سینمایی وزارت ارشاد در زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی نهاده شد. در زمانی که دولت موسوم به سازندگی نیاز داشت تا سینمای گلخانه ای را از زائده دستگاه تبلیغاتی سینمای دولتی و سفارشی که تولیدات ایدئولوژیک و پروپاگاندای علنی ش مخاطبی نداشت به سینمایی با ظاهر مستقل و چرخه اقتصادی مجزا و سودآور بدل کند.
در این میان با پایان یافتن جنگ، همچون سایر عرصه ها نظامیان، فرماندهان سپاه،افسران ارشد نیروهای امنیتی واطلاعاتی وارد عرصه تجارت و فرهنگ شده بودند و ساختار کاملا دولتی نظام فرهنگی-ـ-اقتصادی که در دوران حاکمیت هشت ساله جناحی که میرحسین موسوی با حمایت خمینی رهبر وقت جمهوری اسلامی نخست وزیرش بود، مانع اصلی درایجاد تحول در ارکان اقتصادی جامعه بود. بنابراین رفسنجانی با «شبه خصوصی سازی» و در واقع با دولتی سازی پنهان وارد عرصه کار شد.
به این ترتیب شرکت ها وسازمانهای اقتصادی دولتی ظاهرا به بخش خصوصی واگذار شد یا بخش خصوصی در سهام آن سهیم شدند. اما در واقع این بخش خصوصی جدید جز همان بازار سنتی، گروهی از مدیران ارشد دولتی و نظامیان از جنگ بازگشته بودند که مدیریت این شرکت ها را برعهده گرفتند و در این میان از انواع تسهیلات دولتی نیز برخوردار شدند.
در عرصه سینما نیز که طبعا دولت بازار وسیعی را با توجه به ده سال ارائه محصولات بی مخاطب و فاقد جذابیت سینمای مذهبی ـ جنگی پیش بینی می کرد سیاست های گشایش کنترل شده به مورد اجرا گذارده شد.
شرکت های راکد فیلمسازی با وام های دولتی توش و توانی یافتند و به موازات آنها دهها شرکت فیلمسازی و تهیه کننده جدید دولتی دیگر نیز وارد بازار شدند.
فیلم هایی چون اجاره نشین ها (مهرجویی ـ ۱۳۶۵) که زمانی محسن مخملباف در واکنش به پخش آن در جشنواره فجر در نامه ای به محمد بهشتی معاون سیاسی وقت وزارت ارشاد نوشته بود که از تماشای آن چنان آشفته شده است که اگر می شد با نارنجکی به صورت انتحاری خود و مهرجویی را به «آن دنیا» می فرستاد، در این دوران دیگر قابل تحمل تر بودند که هیچ از برخی از فیلمسازان قدیمی تر که سالها گوشه عزلت جسته بودند نیز پنهان و آشکار دعوت به کار به عمل آمد.
در این میان جز بازار وسیع و بکر سینما که در طول یک دهه، چشم دولتمردان تازه را خیره کرده بود، پس از یک دهه قتل عام، کشتار و سرکوب هار و علنی جمهوری اسلامی نیاز به تبلیغات درونی و برونی داشت. بنابراین سینما برای «دولت سازندگی» مرغ تخم طلا بود، در داخل نقش سرگرم کننده و پیوند دهنده سیاست های فرهنگی با بدنه جامعه را ایفاء می کرد و در خارج از کشور به مدد لابی های تازه و جشنواره های جهانی منادی و سفیر فرهنگی جمهوری اسلامی بود.
بلافاصله پس از آغاز سیاست های فرهنگی پس از موسوی/جنگ، تنوع و تکثر ظاهری با توجه به نیازهای مخاطبان در دستور کار دولتمردان تازه قرار گرفت.
موسسه رسانه های تصویری با عرضه ویدئو که اساسا در طول یک دهه ممنوع بود و دستگاه و نوار ویدئو به آلت جرم بدل شده بود وارد کارزار شد و حتی به ارائه برخی محصولات هالیوودی با سانسورهای مقررش نیز پرداخت.
انتشار روزنامه های و مطبوعات مختلف و همچنین رونق نسبی بازار کتاب در این دوران در کنار آغاز به کار شبکه سوم سیمای جمهوری اسلامی و چند شبکه رادیویی دیگر که علیرغم مدیریت ایستای برادر رئیس جمهور وقت، سرانجام در اواخر دوران مدیریت وی در صدا و سیما پخش خود را آغاز کردند از دیگر مظاهر این سیاست فرهنگی تازه بودند.
در همین دوران بود که سیاست گلخانه ای هدایتی ـ حمایتی انوارـ بهشتی رویکرد تازه ای یافت و گام به گام درصدد برآمدند تا سانسور مستقیم و علنی را از دستگاه بورکراتیک دولتی به بدنه سینما تزریق کنند.
به این ترتیب و با تاسیس خانه سینما و در راستای همان سیاست های فرهنگی تازه، مسئولیت سانسور فیلم ها و شیوه های پخش و اکران آنها از ناظران و ممیزان کم سواد که حداکثر دارای تحصیلات حوزوی بودند بردوش خود سینماگران گذارده شده و در واقع سانسور درونی می شد.—
گام به گام مراحل پیچیده بررسی فیلمنامه، تصویب دست اندرکاران، نظارت بر روند تولید، نظارت بر تدوین تا تائید مواد تبلیغاتی فیلم و اکران و درجه بندی فیلم یعنی پیش تولید، تولید و پس تولید از معاونت سینمایی وزارت ارشاد به شوراهای مختلف با حضور مدیران سابق و وقت ارشاد و با همکاری سینماگران طی روندی با افت و خیزهای متوالی منتقل شد.
در همین دوران بود که تولیدات سینمایی جمهوری اسلامی از رقم متوسط بیست و پنج فیلم در اواسط دهه شصت در پایان همین دهه به رشدی سه برابربه متوسط شصت و پنج فیلم در سال رسید.
بنابراین خانه سینما هم در دوران موسوم به سازندگی و هم دوران موسوم به اصلاحات نقش واسطه ای را برای حاکمیت بازی می کرد که سبب می شد تا بدنه اصلی وابسته سینما به نهادهای دولتی کمتر آشکار باشد.
در همین حال دولت نیز با میدان دادن به کسانی که با ایجاد نهادهای موازی مانند انجمن هنرمندان مسلمان تلاش می کردند تا از محتوای ایدئولوژیک محصولات فرهنگی جمهوری اسلامی پاسداری کنند به نوعی توازن قوا برقرار ساخته بود و در عین حال از وجود و رقابت هر دو سود می برد.
توازنی که با روی کار آوردن احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور رهبر در سال ۱۳۸۴ به هم خورد زیرا تحلیل جناح محافظه کار در اواخر دوران وعده اصلاحات این بود که به دلیل همین سیاست های فرهنگی ـ اقتصادی دهه هفتاد کنترل خود را بر ارکان اجتماعی از دست داده و شکاف دولت-ـ ملت و به ویژه طبقه متوسط زنگ خطر قریب الوقوع را به صدا در آورده است. امری که رخدادهای انقلابی پس از حمله حزب الله و گارد ویژه به کوی دانشگاه را به کابوس جناح تا آن زمان مغلوب که تا آن زمان و از هنگام سرکار آمدن جمهوری اسلامی جزء خزیدن زیر عبای رهبری تازه در ساختار کلان قدرت نقش یکه و انحصاری نداشت بدل ساخته بود.
از این رو با سرکارآوردن احمدی نژاد جناح محافظه کار موسوم به راست جمهوری اسلامی برای نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی پرش به سوی سلطه انحصاری برقدرت را آغاز کرد و این امر در عرصه فرهنگی نیز به معنای آن بود که کشتی بان را سیاستی دیگرآمده است.
دوران رونق نسبی نشر و کتاب به پایان رسید، بسیاری از فیلمسازان و سینماگران رسما یا غیررسمی از کار بازداشته شدند و بسیاری از آنها یا کنج عزلت گزیده یا چاره ای جز ترک کشور نیافتند.
کمیت و کیفیت تولیدات فرهنگی در طول چهار سال نخست ریاست جمهوری احمدی نژاد بار دیگر رو به قهقرا رفت و از سوی دیگر بار دیگر روند دولتی کردن یا شبه دولتی کردن تولیدات رسانه ای در دستور کار قرار گرفت.
بدیهی بود که در این میان نهادهایی چون خانه سینما در مرکز فشار و سرکوب قرار گیرند.
پایان ماه عسل
از همان آغاز که بدنام ترین نظامیان سابق که سالها سابقه بولتن سازی واتهام تراشی برای مخالفان فرهنگی خود را داشتند بر صدر وزارت ارشاد و نهادهای فرهنگی نشستند کوشیدند تا باردیگر علنا مهار تولیدات فرهنگی را به چنگ آورند. نخست وزارت ارشاد کوشید تا با نفوذ در نهادهای مختلف از جمله خانه سینما افراد وابسته به خود را به پشتیبانی از نهادهای موازی ش مانند انجمن هنرمندان مسلمان بر آنها حاکم سازد. به عنوان نمونه در مورد انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران برای مدت کوتاهی موفق شدند تا افرادی را که سابقه وابستگی به خط فکری کیهان را داشتند در هیئت مدیره آن «جاسازی» کنند، این امر البته با بالا نگه داشتن شمشیر دموکلوس توقیف بر سر مطبوعات سینمایی نیز میسر شد.
در سایر انجمن های خانه سینما نیز وزارت ارشاد صفار هرندی کوشید تا افراد مورد اطمینان خود را «جاسازی» کند و به این ترتیب کنترل خانه سینما را به دست بگیرد امری که در طول چهار سال اول خالی از تنش نبود زیرا صرف نظر از آنکه خانه سینما اساسا مجمعی صنفی است از لحاظ خاستگاه اجتماعی و گرایش فرهنگی نیز با دولت تازه کمتر سازگاری نشان می داد.
به این ترتیب دوران تازه ای از کشمکش میان حاکمیت تازه و خانه سینما که زمانی چشم و چراغ ش بود آغاز شد تا آنکه سرانجام ماه عسل به طلاق کشید!
وزارت ارشاد که بارها کوشیده بود تا فعالیت ها و موازین مطبوعاتی را در کنترل کامل خود درآورد و حتی طرح صدور کارت مطبوعاتی را در دوران اصلاحات و دوران احمدی نژاد چند بار در دستور کار خود قرار داده بود، اکنون چنین نقشه ای را برای سینما نیز کشیده بود و در تلاش بود تا با محدود کردن اختیارات خانه سینما و از سوی دیگر جایگزین کردن نهادهای موازی به جای آن کنترل کامل برفعالیت های صنوف سینمایی را نیز همچون دهه شصت در اختیار خود داشته باشد.
اما آن چنان که آشکار است این کوشش ها از سرعت لازم برای مدیران فرهنگی دولت احمدی نژاد برخوردار نبوده است و به تدریج با تشکیل شورای عالی سینما و اعطای اختیارات ویژه به آن تلاش کرد تا از این طریق خانه سینما را مهار کند اما در پاسخ خانه سینما نیز درصدد برآمد تا میزان مداخله دولت در امور خود را با تغییر در اساسنامه کاهش دهد، امری که سرانجام کاسه صبر دولتمردان را لبریز کرد و فرمان به انحلال آن داده و در نامه دستور انحلال خود حتی خانه سینما را «تشکل موسوم به خانه سینما» خواندند.
از قرار معلوم، دستور انحلال اگرچه مبتنی بر اعلام نظرشورای فرهنگ عمومی و شورای عالی سینما که افرادی چون ده نمکی ازرهبران سابق انصار حزب الله در آن عضو هستند، آن چنان شدید و غیرمترقبه بوده است که حتی صدای ده نمکی را که خود از اعضای اصلی انجمن هنرمندان مسلمان است را درآورده و خواستار «ریش سفیدی بزرگان» شده است.
اساسنامه خانه سینما که در سال ۱۳۶۶ توسط شورای فرهنگ عمومی به تصویب رسیده است در سال ۱۳۸۷ با تصویب مجمع عمومی تغییر کرده است و اساسا مطابق دوره های قبلی و مقررات مربوط به شرکت های فرهنگی شرط و محدودیتی برای ابقای اساسنامه اولیه که ایراد اصلی معاونت سینمایی جواد شمقدری است وجود نداشته است و اگر هم قرار بر اعتراض بود این امر باید سه سال قبل صورت می پذیرفت.
بهر روی دو دهه پس ازآغاز به کار تشکلی از صنوف سینمایی ایران و در حالی که بسیاری از سینماگران ایرانی زندانی یا ممنوع از کار یا در معرض بازداشت و زندانی شدن هستند و شمار بسیاری نیز کشور را ترک کرده اند ، معاونت سینمایی وزارت ارشاد تیشه به ریشه مجمع صنفی سینمایی می زند که زمانی چشم و چراغش بود و با ویران کردن خانه هزاران نفر از اعضای خانه سینما در حالی که هیئت مدیره این خانه حتی در آخرین لحظه نیز به جای تکیه کردن برتوانمندی اعضایش و مقاومت مدنی بر «بازی بزرگان» دل بسته است، در نقش لشگر چنگیز خان مغول ظاهر می شود!
منتشر شده در: زمانه
امید حبیبی نیا
منتقد فیلم و پژوهشگر ارتباطات عضو سابق خانه سینما و انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران
این یادداشت اختصاصا برای سایت رادیو زمانه نوشته شده است هرگونه نقل قول و یا بازانتشار آن باید با ذکر منبع اصلی یعنی رادیو زمانه باشد